قرآن و علم اخلاق:(قسمت اول)
بيشترين آيات مربوط به اخلاق در قرآن، در اين بخش از پژوهشهاى اخلاقى مورد استناد قرار مىگيرد; زيرا براساس معيار كلّى اخلاق قرآن كه رستگارى ابدى است مىتوان اصول اخلاقى را بيان كرد. منظور از اصل اخلاقى، بيان وجه ارزشى حالت كلّى نفسانى يا عنوان كلّى فعل انسانى مانند شجاعت يا وفا به وعده است كه با عبارتهايى گوناگون طرح مىشود.
يكى از شايعترين الگوهاى بيان ارزشهاى اخلاقى در قرآن كريم، استفاده از صيغه امر و نهى است: «فَاتّقوا اللّهَ و اَصلِحوا ذاتَ بَينِكُم» ، (انفال/8، 1) «وَلاتُصَعِّر خَدَّك لِلنّاسِ و لاتَمشِ فىالاَرضِ مَرَحًا» ; (لقمان/31، 18) ولى در بسيارى از آيات بهصورت خبرى و با بيان نتيجه آن كار كه بهشت يا جهنّم است، صورت مىگيرد و گاهى هم با اعلام اينكه كارى مورد رضايت يا كراهت خدا است، اصلى اخلاقى بيان مىشود: «هركس از خدا بترسد و جلوى نفس خود را بگيرد، بهشت جاى او خواهد بود» (نازعات/79،41) و...، «خدا كسى را كه متكبّر و فخرفروش است، دوست ندارد»، (نساء/4، 36) «خداوند عدالتپيشگان را دوست دارد». (ممتحنه/60، 8) بهطور كلّى مىتوان آياتى را كه به بيان ارزشهاى اخلاقى مرتبطند، در دو گروه جاى داد: يكى مرتبطات مفهومى اخلاق و ديگرى مرتبطات مصداقى آن. منظور از مرتبطات مفهومى، آياتى هستند كه از واژههاى داراى ارتباط مفهومى با اخلاق استفاده كردهاند; مانند واژه«دسّ» و «تزكيه»، «سعادت و شقاوت»، «اصلاح و افساد» و «هدايت و ضلالت»، و مقصود از مرتبطات مصداقى آياتى هستند كه به خُلْق يا عمل خاصّى اشاره دارند، و درباره آن سخن گفتهاند; براى مثال، از قُبح سرقت، زنا و قتل يا حُسن انفاق، تعاون و صدق و راستى سخن گفتهاند; براى نمونه به چند مورد از هر دسته اشارهمىشود.
رستگارى كه غايت قصواى اخلاق بهشمار مىرود، از ديدگاه قرآن كريم در پاكى و تزكيه نفس است: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَكّى» (اعلى/87، 14) و كسانىكه در وادى تزكيه نفس گام گذارند، بهطور قطع به آن دست خواهند يافت: «قَد اَفلَح مَن زَكّـلـها». (شمس/91، 9) ازطرف ديگر، خسران و شقاوت ابدى نيز درصورتى است كه انسان، گوهر نفس خود را بيالايد: «قَد خابَ مَن دَسّـلـها». (شمس/91،10)
از ديدگاه قرآن كريم، در روز جزا كه زمان گرفتن نتيجه آزمون بزرگ زندگى است، انسانها يا سعادتمندند يا در زمره شقاوتمندان قرار مىگيرند: «يَوم يَأتِ لاتَكَلَّمُ نَفسٌ اِلاّ بِاِذنه فَمِنهُم شَقىٌّ و سَعيدٌ» (هود/11، 105) و سعادتمندان، در بهشت خداوند جاودان خواهند زيست: «واَمَّا الَّذينَ سُعِدوا فَفِى الجَنَّةِ خـلِدينَ فيها». (هود/11،108) گرچه «سعد» تنها در همين دو آيه بهكار رفته است ولى در قرآن كريم حدود 40 آيه با استفاده از مشتقّات «فلح» و در حدود 33آيه با استفاده از مشتقّات «فوز» از سعادت بحث شده است.
بحث از سعادت يا رستگارى در واقع معطوف به شناساندن اعمال و حالاتى است كه آدمى را بدان مىرساند و گرنه براى خود فلاح و سعادت، هدف ديگرى در آيات قرآن ذكر نشده است كه سعادت مقدمه رسيدن به آن باشد. از اينجا مىتوان نتيجه گرفت كه فلاح و سعادت هدف نهايى و مطلوب ذاتى انسان است;[1] ازاينرو آيات بسيارى متعرض عوامل رسيدن به سعادت است; براى مثال، تقواى الهى: «فَاتَّقوا اللّه يـاُولِى الاَلبـبِ لَعَلَّكُم تُفلِحون» ، (مائده/5، 100) عبادت خداوند و انجام كارهاى نيك، (حج/22،77) دورى از بخل و طمعورزى (حشر/59، 9) را عامل فلاح و رستگارى انسان مىداند; نيز آياتى بيانگر موانع فلاح است و ستمگرى: «اِنّه لايُفلِحُ الظّـلمون» (انعام/6، 21) و كفر: «اِنّه لايُفلِحُ الكـفرون» (مؤمنون/23، 117) را از موانع فلاح انسان مىشمرد. فوز هم مانند فلاح بهطور معمول با ذكر عوامل يا موانع تحقّق آن در آيات قرآن كريم مورد اشاره قرار گرفته است. يكى از عوامل فوز، پيروى از خداوند و رسول گرامى او و رضايت خداوند از انسان است: «ومَن يُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُ فَقَد فاز فَوزًا عَظيمًا» ، (احزاب/33، 71) «ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَكبَرُ ذلك هُوَ الفَوزُ العَظيم». (توبه/9، 72) پژوهش در اخلاق قرآنى بدون بحث جامع از آياتى كه به نوعى با اخلاق ارتباط مفهومى و معنايى دارند، كامل نخواهد بود; امّا چون براى هريك از اين مفاهيم مدخل خاصّى در اين دائرةالمعارف وجود دارد، پژوهشگران قرآنى را به آنها ارجاع مىدهيم.
درباره مرتبطات مصداقى اخلاقى در قرآنكريم، به دو دسته از آيات مىتوان اشاره كرد: دسته نخست آياتى كه در آنها برخى از حالتهاى روحى پايدار آدمى، مانند «صبر»، «احسان»، «تقوا»، «مهربانى» و «عدالتخواهى» ستايش يا برخى حالتهاى روحى، مانند «كبر»، «غرور»، «تفاخر»، «تكاثر»، «تعصّب جاهلانه»، «نفاق» و «بدگمانى» نكوهش شده است. خداوند از انسان مىخواهد صبر پيشه كند و به او وعدهمىدهد كه پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كرد: «وَاصبِر فَاِنَّ اللّهَ لايُضِيعُ اَجرَ المُحسِنين» ، (هود/11،115) به وى گوشزد مىكند كه مدد خاصّ الهى، همراه پرهيزكاران و نيكوكاران است: «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا وَالَّذينَ هُم مُحسِنون» ، (نحل/16، 128) كوشش براى گسترش مهربانى را مىستايد: «ثُمَّ كان مِنَ الَّذِينَ ءَامَنوا و تَوَاصَوا بِالصَّبرِ و تَوَاصَوا بِالمَرحَمَة» (بلد/90، 17) و با لحن گيرايى كه هرگونه اتّهام لذّتگرايى يا نفعجويى مادّى را به اخلاق قرآنى باطل مىسازد، به عدالتگسترى مىخواند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنوا كونوا قَوّمينَ بَالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ و لَو عَلى اَنفُسِكُم». (نساء/4، 135) از سوى ديگر، خداوند ناخشنودى خود را از برخى حالتهاى نفسانى بيان داشته، قلب متكبّران را به روى حقيقت بستهاست: «كَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى كُلِّ قَلبِ مُتَكَبِّر جَبّار» (غافر/40، 35) و زيادهطلبى را نوعى سرگرمى مىداند كه انسان را از مقصد بازمىدارد: «اَلهلـكُمُ التَّكاثُر» (تكاثر/102، 1) و تعصّب بيجا را نشان جاهليّت: «اِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفروا فى قُلُوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَميَّةَ الجـهِليَّة» (فتح/48، 26) و نفاق و دورويى را عامل سقوط انسان به پستترين جاى جهنّم مىشمرد: «اِنَّ المُنـفِقينَ فىالدَّركِ الاَسفَلِ مِنَ النّار» (نساء/4، 145) و دخالت دادن حدس و گمان در روابط اجتماعى را نكوهش مىكند: «اِنتَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و اِن اَنتُم اِلاّ تَخرُصون». (انعام/6،148)
دسته دوم از مرتبطات مصداقى، آياتى است كه عمل خاصّى را ستايش يا نكوهش كرده است. اعمالى مانند: صدقه، (توبه/9، 60) انفاق، (آلعمران/3،92) امر به معروف و نهى از منكر، (آلعمران/3، 104، 110 و 114) وفاى به عهد و اداى امانت، (بقره/2، 177; مؤمنون/23، 8; مائده/5، 1) از سوى قرآن كريم ستايش، و در مقابل، اعمالى مانند سرقت، (مائده/5، 33 و 38) كمفروشى، (انعام/6،152) ربا، (بقره/2، 275ـ279) و مسخره كردن ديگران (حجرات/49،11) نكوهش شدهاند.
يكى از جامعترين آيات مربوط به عمل، با بهكارگيرى واژه «برّ» آن را شامل فضيلتهاى خاصّ دينى مانند ايمان به خدا و روز رستاخيز و فضيلتهاى عامّ اخلاقى مانند ايثار دانسته است. (بقره/2، 177)
درباره دستهبندى اصول اخلاقى ميان عالمان مسلمان توافقى وجود ندارد. عبداللّه درّاز كه كتاب او الهامبخش برخى از نويسندگان و عالمان متأخّر در حوزه اخلاق قرآنى است، اصول اخلاقى قرآنكريم را در بخشهاى 5 گانه شامل اخلاق فردى، خانواده، اجتماعى، دولت و دينى ردهبندى كرده، و براى هر دسته، آياتى از قرآن را شاهد آورده است.[2]
برخى، اصول اخلاقىِ قرآن را در سه محور ردهبندى كرده و شامل اخلاق فردى، اجتماعى و الهى دانستهاند.[3]
اخلاق فردى:
منظور از اخلاق فردى، اصولى است كه صرف نظر از حيثيّت اجتماعى انسان، به بيان ارزشهاى اخلاقى او مىپردازد. جديّت و كوشش در راه خدا براى فرد انسان، ارزش است: «وَالَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدينَّهُم سُبُلَنا». (عنكبوت/29،69) قرآن به استقامت و ثبات در راه خدا: «فَاستَقيمُوا اِلَيهِ وَاستَغفِروه» ، (فصلت/41، 6) و ترك پيروى از هواى نفس سفارش كرده است: «وَلاتَتَّبِعِ الهَوى فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ اللّه» ، (ص/38، 26) بستن چشم از نگاه به نامحرم و پاك دامنى كه از عزّت نفس نشأت مىگيرد: «قُل لِلمُؤمنينَ يَغُضّوا مِن اَبصـرِهِم ويَحفَظوا فُروجَهُم» (نور/24، 30) و نيز انتخاب الگو و اسوهاى دينى در زندگى هر فرد، مورد سفارش قرآن است: «لَقَد كان لَكُم فى رَسولِاللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَة». (احزاب/33،21) خداوند، حسد را كه حالتى درونى و فردى است، نكوهش مىكند و از انسان مىخواهد به بندگان او براى نعمتى كه خداوند به آنان داده است، حَسَد نورزد: «اَميَحسُدونَ النّاسَ عَلى ما ءَاتلـهُم اللّهُ مِن فَضلِه» ،(نساء/4، 54) و سرانجام از آدمى مىخواهد كه در توانگرى از اسراف و تبذير بپرهيزد: «وَلاتُبَذِّرتَبذيرًا * اِنَّ المُبَذِّرينَ كانوا اِخون الشَّيـطين». (اسراء/17، 26ـ27)
اخلاق اجتماعى:
وقتى اخلاق بهصورت مطلق بهكار مىرود، بيشتر به اخلاق اجتماعى منصرف است،[4] كه به بيان اصول ارزشى حاكم بر روابط اجتماعى انسان مىپردازد. مهمّترين اصل حاكم بر روابط اجتماعى، رعايت عدل و پرهيز از ستم است كه مفاد آيات بسيارى در اين زمينه است. خداوند از انسان مىخواهد در رفتارش عدالت پيشه كند; زيرا به تقوا نزديكتر است: «اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوى» (مائده/5، 8) و نيز هرگاه سخن مىگويد، به عدالت بگويد: «وَاِذ قُلتُم فَاعدِلوا و لَو كان ذاقُربى» (انعام/6، 152) و خود خداوند هم به عدل امر مىكند: «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدل» (نحل/16، 90) و در مقابل از ستم نكوهش مىكند و بر آن وعده عذاب دردناك مىدهد: «اِنَّ الظّـلِمينَ لَهُم عَذابٌ اَليم» ; (ابراهيم/14، 22) حتّى از رعايت عدالت درباره دشمنان نيز نهى نمىكند. (ممتحنه/60، 8) برخى از اصول اخلاقى كه به نحوى از اصل پيشگفته ريشه مىگيرند، عبارتند از: حرمت و قبحِ قتل انسان بىگناه: «وَلاتَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقّ» ، (انعام/6، 151) سرقت: «وَالسّارِقُ والسّارِقَة فَاقطَعوا اَيديَهُما» (مائده/5، 38) و كمفروشى كه در غشّ و فريبكارى ريشه دارد: «وَيلٌ لِلمُطَفَّفين» ; (مطفّفين/83، 1) در مقابل، حُسن و لزوم وفاى به وعده و اداى امانت: «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوا اَوفوا بَالعُقُود» ، (مائده/5، 1) «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلى اَهلها» ، (نساء/4، 58) اصلاح روابط برادران دينى: «اِنّما المُؤمِنون اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَينَ اَخَويكُم» (حجرات/49، 10) و عفو و گذشت: «وَالعافِينَ عَنِ النّاسِ و اللّهُ يُحِبُّ المُحسِنين». (آلعمران/3، 134)
درخصوص خانواده كه اجتماعى كوچك است، سفارشهاى اخلاقى مهمّى در قرآن وجوددارد:
1. نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان: «وبِالولِدَينِ اِحسـنًا وبِذِىالقُربى». (نساء/4،36)
2. رفتار پسنديده زن و شوهر با همديگر: «وَأتَمِروا بَينَكُم بِمَعروف». (طلاق/65، 6)
3. وفادارى به تعهّد مالى ازدواج (مهر): «وءَاتُوا النِّساءَ صَدُقـتِهِنَّ». (نساء/4، 4)
4. اعتماد به خداوند در تأمين نيازهاى فرزندان و پرهيز از قتل آنها براى ترس از فقر يا بدنامى: «ولاتَقتُلوا اَولـدَكُم مِن اِملـق نَحنُ نَرزُقُكُم» (انعام/6،151)
همچنين درباره وظايف جمعى امّت اسلام، اصول مشخّصى از قرآن قابل استفاده است:
1. تأكيد بر حفظ وحدت اجتماعى بر محور حق: «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعًا ولاتَفَرَّقوا». (آلعمران/3، 103)
2. پيروى از زمامداران حقّ: «... اَطيعُوا اللّهَ و اَطيعُوا الرَّسولَ و اُولِى الاَمرِ مِنكُم». (نساء/4، 59)
3. دورى از فساد و ترويج آن در جامعه: «وَلاتُفسِدوا فِى الاَرض بَعدَ اِصلـحِها». (اعراف/7،56)
4. آمادگى براى دفاع در برابر دشمنان خدا: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة و مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ به عَدُوَّ اللّهِ و عَدُوَّكُم». (انفال/8، 60)
:: موضوعات مرتبط:
اخلاق ,
,
:: برچسبها:
اخلاق در قران ,